در مذهب ما باده حلال است ولیک
شهید دستغیب در کتاب گناهان کبیره یکی از انها را گناه زبان می داند و دراینجا به زبان استعاره اشاره می شود زبان استعاره یعنی عاریت گرفتن کلمات در معانی غیر خودش. ولذا یکی از هنرهای آوایی و شعری ایران و دیگر ادبیات بزرگ می باشد. البته مثبت و منفی دارد که مثبت آن در جهت ترویج اسلام و محبت الهی و محبوبیت انبیا است ولی برای مدح و ثنای غیر از اینها از جمله مفسدین و فاسدین و فاسقین و منافقین جرم و جنایت محسوب می شود وقتی کاخ نوشیروان را به کاخ عدل وداد تشبیه می کنیم
خداوند هم سریع می گذارد در کاسه مان و آن کاخ را که بسیار مستحکم بوده در شب ولادت پیامبر اسلام منفجر می کند. بی هیچ باروت یا تی ان تی . زیرا انوشیروان را که عادل می خوانند کسی بوده که یازده هزار مانوی را سرو ته، زنده زنده، در باغ خانه خودش یعنی بغداد، مانند درخت می کارد تا بمیرند. و با مزدکیان هم و ارژنگیان و دیگر دادخواهان هم چنین می کند. و هنگامیکه دین ساسانیان آتش را بجای خدا می انگارد و برایش پرستار تعیین می کند تا همیشه زنده بماند و جای خدا را بگیرد. آذرگشسب هم با خاک یکسان می شود. بدون هیچ آتش نشان و نردبان و غیره. لذا استفاده از زبان برای مدح ستمگر گناه بزرگی است. اما نوع دیگر که موریانه وار ادبیات را در هم پیچیده زبان خود ستمگران است در مدح انبیا! ستمگران سعی کردند انبیا را هم مانند خودشان شهوتران و زور گو و می خواره وغیره نشان دهند تا جرمشان زیاد مهم جلوه نکند. مثلا مامون یا هارون می گفتند: ماهم از نوادگان عبدالمطلب هستیم شما هم. چرا شما خود را ارجح می دانید؟ و لذا حکومت عباسیان را براه انداختند. تا مانع حکومت علویان شوند. عباس عموی پیغمبر بود ابوطالب هم. لذا در ادبیات سعی کردند آن را جنگ قدرت بین نوادگان این دونفر نشان دهند. یا به گفته امام جمعه آزاد شهر، خلفای اربعه همه خواستگار حضرت فاطمه بودند. و لذا به تریب خواستگاری جانشین پیامبر شدند. و چون حضرت علی از همه جوانتر بود آخر قرار گرفت. و اگر فاطمه س سیلی خورد اولا دروغ است ثانیا از دست خواستگارش خورده اشکالی ندارد. در حالیکه حضرت فاطمه مسئول انتقال قدرت از نبوت به امامت بود. و رسالتش را تا پای جان ادامه داد و در سن 18سالگی به علت جراحات وارده شهیده شد. بیان هردو از یک واقعیت ولی تا به این اندازه دور از حقیقت. بعد ها شاعران این راه را ادامه دادند. برخی از شاعران تقیه کرده و از الفاظ ستمگران برای مدح انبیا استفاده کردند و برخی نیز از الفاظ خداو پیامبران برای ستایش مستکبران استفاده کردند. فردوسی، حافظ و مولوی از جمله کسانی بودند که از الفاظ مورد احترام مستکبرانی برای مدح اسلام استفاده کردند. شاعری می گوید: در مذهب ما باده حلال است لیک، در مذهب اسلام همین باده حرام است. چون موضع مورد اشاره یکی است پس معلوم میشود مذهب ها فرق می کنند. مذهبی که باده را حلال می داند همان مذهب هارون الرشید و مامون و سلسله پادشاهان و مستکبران هستند. و مذهبی که باده را حرام می داند اسلام و تشیع است. اگر فرض این شاعر درست باشد، استفاده از کلمه باده و می و معشوق نماد حرام در اسلام و تشیع است و نباید با نماد کفر به ستایش اسلام پرداخت. فردوسی مقهور قدرت سلطان محمود است و برای چهل هزار دینار سرخ سی سال تمام زحمت می کشد و همه انبیا الهی را سلطان و شاه درست می کند. و نام آنها را جعلی کرده و بر معجزات پیامبران منطبق می کند ولی آخر سر هم وقتی سکها به دروازه شهر می رسند که جسم بی جان او از دروازه بیرون می رفت. یعنی این نوع ستایش نه دینا برایش آورد نه آخرت. شاید بخاطر چند بیت خالص: در پی حیدر بخشیده شود.
The sin of the tongue
Martyr Dastgheib in the book of major sins considers one of them as a sin of language and here the language of metaphor is referred to as metaphorical language means borrowing words in other meanings. Therefore, it is one of the phonetic and poetic arts of Iran and other great literature. Of course, it has positives and negatives, the positives of which are in order to promote Islam, divine love and the popularity of the prophets, but for the praise of others, including corrupters, corrupters, immoral people and hypocrites, it is a crime when Noshirvan"s palace is turned into a palace of justice. We liked it, God quickly puts it in our bowl and blows up the palace, which was very strong, on the night of the birth of the Prophet of Islam. No gunpowder or TNT. Because Anoushirvan, who is called Adel, was the one who planted eleven thousand Manichaeans alive, in the garden of his house in Baghdad, like a tree until they died. And it does the same with the Mazdakians and the Arjangians and other plaintiffs. And when the Sassanid religion considers fire instead of God and appoints a nurse for it to live forever and take the place of God. Azargashsab is also equated with soil. Without any firefighters and ladders and so on. Therefore, using language to praise the oppressor is a great sin. But the other type that termite’s literature in the language of the oppressors is in praise of the prophets! The oppressors tried to show the prophets as lustful, oppressive, greedy, etc., so that their crime would not be too important. For example, Mamun or Harun used to say: I am one of the descendants of Abdulmutallab, you too. Why do you prefer yourself? And so they established the rule of the Abbasids. To prevent the Apatite rule. Abbas was also the uncle of the Prophet Abu Talib. Therefore, in the literature, they tried to show it as a power struggle between the descendants of these two people. Or, according to the Friday prayer leader of Azadshahr, the four caliphs all proposed to Fatima. Therefore, they became the successors of the Prophet through courtship. And because Imam Ali was the youngest of all, he was the last. And if Fatemeh is slapped, firstly, it is a lie, and secondly, there is nothing wrong with losing her suitor. While Hazrat Fatima was responsible for transferring power from prophecy to Imamate. He continued his mission until his death and at the age of 18 he was martyred due to his injuries. Expressing both from the same fact but so far from the truth. Later poets continued this way. Some poets repented and used the words of the oppressors to praise the prophets, and some used the words of God and the prophets to praise the arrogant. Ferdowsi, Hafez and Rumi were among those who used the words of the arrogant to praise Islam. A poet says: In our religion, wind is permissible, but in Islam, the same wind is forbidden. Because the position in question is the same, it turns out that religions are different. The religion that considers wind to be lawful is the religion of Harun Al-Rasheed and Mamun and the dynasty of kings and arrogant people. And the religion that forbids wind is Islam and Shiism. If this poet"s assumption is correct, the use of the words Badeh, May and Beloved is a symbol of Haram in Islam and Shiism, and one should not praise Islam with the symbol of infidelity. Ferdowsi is subjugated to the power of Sultan Mahmud and works hard for forty thousand red dinars for thirty years and makes all the divine prophets sultans and kings. And he falsifies their names and matches the miracles of the prophets, but in the end, when the coins reach the city gate; his lifeless body comes out of the gate. That is, this kind of praise did not bring him either Dina or the Hereafter. Maybe because of a few pure bits: followed by Haidar.
خطیئة اللسان
الشهید دستغیب فی کتاب الکبائر یعتبر إحداها ذنب لغة وهنا یشار إلى لغة الاستعارة على أنها لغة مجازیة تعنی استعارة کلمات بمعانی أخرى. لذلک ، فهی واحدة من الفنون الصوتیة والشعریة لإیران وغیرها من الأدب العظیم. طبعا لها إیجابیات وسلبیات ، إیجابیاتها من أجل الترویج للإسلام والمحبة الإلهیة وشهرة الأنبیاء ، أما مدح الآخرین من مفسدین ومفسدین وفاسقین ومنافقین فهو جریمة. لما تحوّل قصر نوشیرفان إلى قصر عدل شبّهناه فسرع الله وضعه فی صحننا ونسف القصر الذی کان شدید القوة لیلة ولادة نبی الإسلام. لا بارود أو مادة تی إن تی. لأن أنوشیرفان الملقب بعادل هو الذی زرع أحد عشر ألف مانوی أحیاء فی حدیقة منزله ببغداد کالشجرة حتى ماتوا. وهو یفعل الشیء نفسه مع Mazdakians و Arjangians والمدعین الآخرین. وعندما یعتبر الدین الساسانی النار بدلاً من الله ویعین ممرضة لها لتحیا إلى الأبد وتحل محل الله. الأزرجشساب أیضا معادل للتربة. بدون أی رجال إطفاء وسلالم ونحو ذلک. لذلک فإن استخدام اللغة لمدح الظالم خطیئة کبرى. أما النوع الآخر من النمل الأبیض فی الأدب المعقد للظالمین فهو فی مدح الأنبیاء! حاول الظالمون إظهار الأنبیاء على أنهم شهوانیون ، وظالمون ، وجشعون ، وما إلى ذلک ، حتى لا تکون جریمتهم مهمة للغایة. على سبیل المثال ، کان مأمون أو هارون یقولان: أنا من نسل عبد المطلب ، وأنت أیضًا. لماذا تفضل نفسک؟ وهکذا أقاموا حکم العباسیین. لمنع العلویین من الحکم. کان عباس أیضًا عم النبی أبو طالب. لذلک ، فی الأدبیات ، حاولوا إظهارها على أنها صراع على السلطة بین أحفاد هذین الشخصین. أو ، وفقًا لإمام صلاة الجمعة فی آزاد شهر ، تقدم الخلفاء الأربعة جمیعًا لفاطمة. لذلک ، أصبحوا خلفاء الرسول من خلال المغازلة. ولأن الإمام علی کان الأصغر ، کان الأخیر. وإذا صفعت فاطمة فهی کذبة أولاً ، وثانیاً لا حرج فی فقدان الخاطب. بینما کان حضرة فاطمة مسؤولاً عن نقل السلطة من النبوة إلى الإمامة. واصل مهمته حتى وفاته واستشهد فی سن 18 متأثرا بجراحه. التعبیر عن کلیهما من نفس الحقیقة ولکن بعیدًا عن الحقیقة. استمر الشعراء اللاحقون على هذا النحو. وتاب بعض الشعراء واستعملوا کلام الظالمین فی مدح الأنبیاء ، ومنهم من استعمل کلام الله والأنبیاء فی مدح المتکبر. وکان الفردوسی وحافظ والرومی من بین الذین استخدموا کلمات المتغطرس لمدح الإسلام. یقول شاعر: الریح فی دیننا جائزة ، أما فی الإسلام فالریاح نفسها ممنوعة. لأن الموقف المعنی هو نفسه ، اتضح أن الأدیان مختلفة. والدین الذی یحل الریح هو دین هارون الرشید ومأمون وسلالة الملوک والمتغطرسین. والدین الذی حرم الریح هو الإسلام والتشیع. إذا کان افتراض هذا الشاعر صحیحًا ، فإن استخدام کلمات "بدیع ومی ومحبوب" هی رمز للحرم فی الإسلام والشیعة ، ولا ینبغی لأحد أن یمدح الإسلام برمز الکفر. الفردوسی یخضع لسلطة السلطان محمود ویعمل بجد لأربعین ألف دینار أحمر لمدة ثلاثین عامًا ویجعل کل الأنبیاء السلاطین والملوک. ویزور أسمائهم ویطابق معجزات الأنبیاء ، ولکن فی النهایة ، عندما تصل العملات المعدنیة إلى بوابة المدینة ، یخرج جسده المیت من البوابة. أی أن هذا النوع من المدیح لم تأت به دینا ولا الآخرة. ربما بسبب بضع قطع نقیة: تلیها حیدر.
Die Sünde der Zunge
Der Märtyrer Dastghib ??im Buch der großen Sünden betrachtet eine davon als eine Sünde der Sprache und hier wird die Sprache der Metapher als metaphorische Sprache bezeichnet, die das Ausleihen von Wörtern in anderen Bedeutungen bedeutet. Daher ist es eine der phonetischen und poetischen Künste des Iran und anderer großer Literatur. Natürlich hat es positive und negative Aspekte, von denen die positiven dazu dienen, den Islam, die göttliche Liebe und die Popularität der Propheten zu fördern, aber zum Lob anderer, einschließlich Verderber, Verderber, unmoralischer Menschen und Heuchler, ist es ein Verbrechen Wenn Noshirvans Palast in einen Palast der Gerechtigkeit verwandelt wird.Wir vergleichen es, Gott legt es schnell in unsere Schüssel und sprengt den Palast, der in der Nacht der Geburt des Propheten des Islam sehr stark war. Kein Schießpulver oder TNT. Denn Anoushirvan, der Adel heißt, war es, der elftausend Manichäer lebendig in den Garten seines Hauses in Bagdad pflanzte, wie ein Baum, bis sie starben. Und es tut dasselbe mit den Mazdakians und den Arjangians und anderen Klägern. Und wenn die sassanidische Religion Feuer anstelle von Gott betrachtet und eine Krankenschwester ernennt, damit sie ewig lebt und die Stelle Gottes einnimmt. Azargashsab wird auch mit Erde gleichgesetzt. Ohne Feuerwehrleute und Leitern und so weiter. Daher ist es eine große Sünde, die Sprache zu verwenden, um den Unterdrücker zu loben. Aber der andere Typus, der Literatur in der komplexen Sprache der Unterdrücker redet, ist das Lob der Propheten! Die Unterdrücker versuchten, die Propheten als lüstern, unterdrückerisch, gierig usw. darzustellen, damit ihr Verbrechen nicht zu wichtig sei. Mamun oder Harun sagten zum Beispiel: Ich bin einer der Nachkommen von Abdulmutallab, du auch. Warum bevorzugst du dich selbst? Und so errichteten sie die Herrschaft der Abbasiden. Um die alawitische Herrschaft zu verhindern. Abbas war auch der Onkel des Propheten Abu Talib. Daher versuchten sie in der Literatur, es als Machtkampf zwischen den Nachkommen dieser beiden Menschen darzustellen. Oder, laut dem Freitagsgebetführer von Azadshahr, alle vier Kalifen schlugen Fatima vor. Daher wurden sie durch Werbung die Nachfolger des Propheten. Und weil Imam Ali der Jüngste war, war er der Letzte. Und wenn Fatemeh eine Ohrfeige bekommt, ist das erstens gelogen, und zweitens ist es nicht schlimm, ihren Verehrer zu verlieren. Während Hazrat Fatima dafür verantwortlich war, die Macht von der Prophezeiung auf Imamate zu übertragen. Er setzte seine Mission bis zu seinem Tod fort und starb im Alter von 18 Jahren aufgrund seiner Verletzungen den Märtyrertod. Beide ausdrücken von der gleichen Tatsache, aber so weit von der Wahrheit entfernt. Spätere Dichter setzten diesen Weg fort. Einige Dichter taten Buße und benutzten die Worte der Unterdrücker, um die Propheten zu loben, und andere benutzten die Worte Gottes und der Propheten, um die Arroganten zu loben. Ferdowsi, Hafez und Rumi gehörten zu denen, die die Worte der Arroganten benutzten, um den Islam zu loben. Ein Dichter sagt: In unserer Religion ist Wind erlaubt, aber im Islam ist derselbe Wind verboten. Da die fragliche Position dieselbe ist, stellt sich heraus, dass Religionen unterschiedlich sind. Die Religion, die den Wind für legal hält, ist die Religion von Harun Al-Rasheed und Mamun und die Dynastie der Könige und Arroganten. Und die Religion, die Wind verbietet, ist Islam und Schiismus. Wenn die Annahme dieses Dichters richtig ist, ist die Verwendung der Wörter Badeh, May und Beloved ein Symbol für Haram im Islam und im Schiismus, und man sollte den Islam nicht mit dem Symbol der Untreue loben. Ferdowsi wird der Macht von Sultan Mahmud unterworfen und arbeitet dreißig Jahre lang hart für vierzigtausend rote Dinare und macht alle göttlichen Propheten zu Sultanen und Königen. Und er verfälscht ihre Namen und entspricht den Wundern der Propheten, aber am Ende, als die Münzen das Stadttor erreichen, kommt sein lebloser Körper aus dem Tor. Das heißt, diese Art von Lob brachte ihm weder Dina noch das Jenseits. Vielleicht wegen ein paar reinen Bits: gefolgt von Haidar.