سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مدیریت بر اشیا

مدیریت غربی نوعی مدیریت بر اشیا است و انسان هم مانند بقیه ابزار و اشیا مورد ارزیابی و مدیریت قرار می گیرد. البته پایه گذارن علم مدیریت حد اقل این هنر را داشتند که انسان را گوریل باهوش بدانند. ولی مدیریت های فعلی مخصوصا آنهاییکه برای جهان سوم نوشته می شوند حتی این جسارت هم ندارند بلکه دقیقا با انسانی فیزیکی و قابل فرمولاسیون طرف هستند. بازاریابی این موضوع را بخوبی روشن می کند: هرچه تولید کنید مردم می خرند. فقط به شرط بازاریابی. یعنی رفتار انسان تابعی یک مجهولی وابسته به تبلیغات است. نتیجه این طرز تفکر ان است که می بینیم در دوقرن سکوت شرق، غربی ها هرچه خواستند، دوختند و به تن مردم کردند و هرچه خواستند تولید کردند و به مردم قالب نمودند . زیرا انسان الینه شده را هدفگذاری کرده بودند.

انسانی که فکر نکند بلکه به او فکر را القا کنند، و هیچ رفتاری بجز رفتار یک مصرف کننده نداشته باشد. بعنوان مثال تولید سیگار به چه منظوری است؟ آیا گرسنگی را برطرف می کند یا انسان را الینه می کند؟ اگر سیگار تولید نشود کسی از گرسنگی می میرد؟ یا آدامس و شکلات، نوشابه و قهوه و کاپوچینو و غیره؟ سوسیس و کالباس که البته در میانه راه بود. زیرا کمی از گوشت در ان بود اما در مسیر گوشت را حذف کردند. و شاید آشغال گوشت یا لئبیا را جایگزین نمودند. اما بهر حال گرسنگی را بر طرف می کرد. در واقع مدیریت براشیا از آنجا شکل گرفت که به انسان دیدگاه ابزاری مسلط شد. یعنی هم خود انسان ابزار شد و هم با ابزار یکی شد. مثلا مارکسیسم تاریخ را به چهار مرحله تقسیم می کند نه به دلیل تفکرات و اختراعات، بلکه به دلیل تغییر ابزار. زمانی که ابزار او ساده بود عصر شکار بود. اما وقتی ابزاری بوجود آمد دوران برده داری یعنی قفل و بست کردن پای انسان و درقفس نگهداشتن او آغاز می شود. ودقیقا بجای شکار حیوان قبلی به شکار انسان رویکرد پیدا شد. بعد که گاو آهن آمد، عصر کشاورزی ولی این بار هم کشاورز ابزاری است که بر روی زمین خرید و فروش می شود. سپس دوران بورژوازی یا سرمایه داری که این بار مدیریت ظهوری عجیب دارد. مدیریت سرمایه است نه انسان. هزاران کارگر را فقط با دستمزد میتوان فریب داد. و از انها در تولید مواد مخدر، سلاحهای کشتار جمعی استفاده کرد. حتی اجزا بدن و یا خود انسان را مانند کالا خرید و فروخت. هم اکنون در جهان معاصر بالاترین سود آوری ها مربوط به این سه شغل است که افتخار مدیریت(بهره وری بالا) محسوب می شود. اما انقلاب اسلامی همه آنها را درهم ریخت، گرچه هنوز دانشمندان مدیریت ایران در حال بازسازی همانها هستند، ولی زلزله ایجاد شده این بود که انسان به مفهوم انسان مطرح شد. نه بعنوان حیوان ناطق یا همان گوریل وحشی. انسان موجودی غیر از حیوانات و اشیا هست. دارای کرامت و عزت نفس و هوش و ذکاوت و خلاقیت است. مهمترین عنصر هستی  و باعث تحسین خالق ان(فتبارک الله احسن الخالقین) او دیگر اشیا نیست. نباید مانند کالا در ویترین ها بفروش برسد. بلکه باید هرجا خواست برود و هر کاری خواست بکند. آزادی انسان به این معنا است.(ان ارضی واسعه فتهاجروا فیها) ایجاد روادید یا گذرنامه و غیره یعنی محصور کردن انسان. ابزار تبلیغات نباید برای او خط مشی تعیین کند. و لذا در مدیریت اسلامی انسانها فقط یک مدیر دارند. آن هم خدا است. باید فقط از او بترسند و او را فرمانبرداری کنند. نه دیگران را.و خداوند که بشر را آفرید به اندازه یک دارو ساز می دانست که برایش بروشور هم طراحی کند و طریق مصرف را یادداشت کند. قران می گوید انسان ناقص است و با این روشها (دین داری)انسان کامل می شود

Management of objects

Western management is a kind of management of objects and human beings are evaluated and managed like other tools and objects. Of course, the founders of management science had at least the art of considering humans as intelligent gorillas. But current managements, especially those written for the Third World, do not even have the audacity to do so, but they are precisely on the side of a physical and formulated human being. Marketing makes that clear: People buy what you make. Only on the condition of marketing. That is, human behavior is a function of an unknown dependent on propaganda. The result of this way of thinking is that we see that in the two centuries of silence in the East, Westerners sewed and sewed whatever they wanted, and produced and molded whatever they wanted. Because they had targeted the human being. A person who does not think but is instilled in him, and has no behavior other than the behavior of a consumer. For example, what is the purpose of producing cigarettes? Does it satisfy hunger or alienate man? Will anyone die of starvation if cigarettes are not produced? Or chewing gum and chocolate, soft drinks, coffee, cappuccino, etc.? Sausages, which of course were in the middle. Because there was some meat in it but they removed the meat along the way. And maybe they replaced meat or bean junk. But it did satisfy hunger anyway. In fact, the management of Brachia was formed from the fact that the instrumental view dominated man. That is, man himself became an instrument and became one with the instrument. Marxism, for example, divides history into four stages, not because of ideas and inventions, but because of changing tools. It was hunting time when his tools were simple. But when a tool is created, the era of slavery begins, that is, locking and tying a human foot and keeping him in a cage. And instead of hunting the previous animal, an approach to human hunting was found. After the plow came, the age of agriculture, but this time the farmer is a tool that is bought and sold on the land. Then the era of the bourgeoisie or capitalism, which this time has a strange emerging management. Capital management is not human. Thousands of workers can only be fooled by wages. And used them in the production of drugs, weapons of mass destruction. He even bought and sold body parts or humans themselves as commodities. Currently in the contemporary world, the highest profits are related to these three jobs, which are considered the pride of management (high productivity). But the Islamic Revolution shattered them all, although Iranian management scientists are still rebuilding them, but the earthquake was that man was introduced to the concept of man. Not as a talking animal or a wild gorilla. Man is a creature other than animals and objects. Has dignity, self-esteem, intelligence, intelligence and creativity. The most important element of existence and the cause of admiration for its Creator (may God bless him and grant him peace), he is no longer an object. It should not be sold like a commodity in shop windows. Rather, he must go wherever he wants and do whatever he wants. Human freedom means in this sense. Advertising tools should not set a policy for him. Therefore, in Islamic management, human beings have only one manager. That is God. They should only fear him and obey him. Not others. And God, who created man, knew as much as a pharmacist to design a brochure for him and to write down how to use it. The Qur"an says that man is imperfect and with these methods (religiosity) man is perfected

إدارة الأشیاء

الإدارة الغربیة هی نوع من إدارة الأشیاء ویتم تقییم البشر وإدارتهم مثل الأدوات والأشیاء الأخرى. بالطبع ، کان لدى مؤسسی علم الإدارة على الأقل فن اعتبار البشر غوریلا ذکیة. لکن الإدارات الحالیة ، خاصة تلک المکتوبة للعالم الثالث ، لا تملک حتى الجرأة على القیام بذلک ، لکنها بالتحدید تقف إلى جانب الإنسان المادی والمرکب. یوضح التسویق ذلک: یشتری الناس ما تصنعه. فقط بشرط التسویق. أی أن السلوک البشری هو وظیفة مجهول یعتمد على الدعایة. نتیجة طریقة التفکیر هذه هی أننا نرى أنه فی قرنین من الصمت الشرقی ، کان الغربیون یخیطون ویخیطون ما یریدون ، وینتجون ویقولبون ما یریدون. لأنهم استهدفوا الإنسان. شخص لا یفکر بل یغرس فیه ولیس له سلوک غیر سلوک المستهلک. على سبیل المثال ، ما هو الغرض من إنتاج السجائر؟ هل یشبع الجوع أم ینفر الإنسان؟ هل سیموت أحد من الجوع إذا لم یتم إنتاج السجائر؟ أو مضغ العلکة والشوکولاتة والمشروبات الغازیة والقهوة والکابتشینو وغیرها؟ النقانق ، والتی کانت بالطبع فی المنتصف. لأنه کان به بعض اللحم لکنهم أزالوا اللحم على طول الطریق. وربما قاموا باستبدال اللحوم أو الفاصولیا غیر المرغوب فیها. لکنها أشبع الجوع على أی حال. فی الواقع ، تشکلت إدارة Brachia من حقیقة أن وجهة النظر الأداتیة هیمنت على الإنسان. أی أن الإنسان نفسه أصبح أداة وأصبح واحداً مع الآلة. المارکسیة ، على سبیل المثال ، تقسم التاریخ إلى أربع مراحل ، لیس بسبب الأفکار والاختراعات ، ولکن بسبب الأدوات المتغیرة. کان وقت الصید عندما کانت أدواته بسیطة. ولکن عندما یتم إنشاء أداة ، یبدأ عصر العبودیة ، أی حبس وربط قدم بشریة وإبقائها فی قفص. وبدلاً من صید الحیوان السابق ، تم العثور على نهج للصید البشری. بعد أن جاء المحراث ، عصر الزراعة ، لکن الفلاح هذه المرة هو أداة تُباع وتشترى على الأرض. ثم عصر البرجوازیة أو الرأسمالیة ، الذی هذه المرة له إدارة ناشئة غریبة. إدارة رأس المال لیست بشریة. لا یمکن أن تنخدع آلاف العمال إلا بالأجور. واستخدموها فی انتاج المخدرات واسلحة الدمار الشامل. حتى أنه اشترى وباع أجزاء الجسم أو البشر أنفسهم کسلع. حالیًا فی العالم المعاصر ، ترتبط أعلى الأرباح بهذه الوظائف الثلاث ، والتی تعتبر فخرًا للإدارة (إنتاجیة عالیة). لکن الثورة الإسلامیة حطمتهم جمیعًا ، على الرغم من أن علماء الإدارة الإیرانیین ما زالوا یعیدون بناءهم ، لکن الزلزال کان أن الإنسان تعرّف على مفهوم الإنسان. لیس کحیوان ناطق أو غوریلا بریة. الإنسان مخلوق غیر الحیوانات والأشیاء. یتمتع بالکرامة واحترام الذات والذکاء والذکاء والإبداع. لم یعد أهم عنصر فی الوجود وسبب الإعجاب بخالقه (صلى الله علیه وسلم) أشیاء. لا ینبغی أن یباع مثل سلعة فی واجهات المحلات. بدلا من ذلک ، یجب أن یذهب أینما یرید ویفعل ما یشاء. تعنی حریة الإنسان فی هذا المعنى. یجب ألا تضع أدوات الإعلان سیاسة له. لذلک ، فی الإدارة الإسلامیة ، البشر لدیهم مدیر واحد فقط. هذا هو الله. علیهم فقط أن یخافوه ویطیعوه. لیس غیره والله الذی خلق الإنسان عرف بقدر ما علم الصیدلی أن یصمم کتیب له ویکتب له کیف یستعمله. یقول القرآن أن الإنسان ناقص وبهذه الأسالیب (التدین) یکمل الإنسان

Gestión de objetos

La gestión occidental es una especie de gestión de objetos y los seres humanos son evaluados y gestionados como otras herramientas y objetos. Por supuesto, los fundadores de la ciencia de la gestión tenían al menos el arte de considerar a los humanos como gorilas inteligentes. Pero las gestiones actuales, especialmente las escritas para el Tercer Mundo, ni siquiera tienen la osadía de hacerlo, sino que están precisamente del lado de un ser humano físico y formulado. El marketing lo deja claro: la gente compra lo que usted hace. Solo con la condición de comercialización. Es decir, el comportamiento humano es una función de una incógnita dependiente de la propaganda. El resultado de esta forma de pensar es que vemos que en los dos siglos de silencio oriental, los occidentales cosían y cosían lo que querían, y producían y moldeaban lo que querían. Porque habían apuntado al ser humano. Una persona que no piensa pero se le inculca, y no tiene otro comportamiento que el de un consumidor. Por ejemplo, ¿cuál es el propósito de producir cigarrillos? ¿Satisface el hambre o aliena al hombre? ¿Alguien morirá de hambre si no se producen cigarrillos? ¿O mascar chicle y chocolate, refrescos, café, capuchino, etc.? Salchichas, que por supuesto estaban en el medio. Porque había algo de carne dentro, pero le quitaron la carne por el camino. Y tal vez reemplazaron la carne o la chatarra de frijoles. Pero satisfizo el hambre de todos modos. De hecho, la gestión de Brachia se formó a partir del hecho de que la visión instrumental dominaba al hombre. Es decir, el hombre mismo se convirtió en un instrumento y se volvió uno con el instrumento. El marxismo, por ejemplo, divide la historia en cuatro etapas, no por ideas e invenciones, sino por herramientas cambiantes. Era tiempo de cazar cuando sus herramientas eran simples. Pero cuando se crea una herramienta, comienza la era de la esclavitud, es decir, encerrar y atar un pie humano y mantenerlo en una jaula. Y en lugar de cazar al animal anterior, se encontró un enfoque para la caza humana. Después vino el arado, la era de la agricultura, pero esta vez el agricultor es una herramienta que se compra y se vende en la tierra. Luego la era de la burguesía o el capitalismo, que esta vez tiene una extraña gestión emergente. La gestión de capital no es humana. Miles de trabajadores solo pueden ser engañados por los salarios. Y los usó en la producción de drogas, armas de destrucción masiva. Incluso compró y vendió partes del cuerpo o humanos mismos como mercancías. Actualmente en el mundo contemporáneo, las mayores ganancias están relacionadas con estos tres trabajos, que son considerados el orgullo de la gestión (alta productividad). Pero la Revolución Islámica los hizo añicos a todos, aunque los científicos iraníes de administración todavía los están reconstruyendo, pero el terremoto fue que el hombre conoció el concepto de hombre. No como un animal parlante o un gorila salvaje. El hombre es una criatura distinta a los animales y los objetos. Tiene dignidad, autoestima, inteligencia, inteligencia y creatividad. El elemento más importante de la existencia y la causa de admiración por su Creador (que Dios lo bendiga y le conceda la paz) ya no son objetos. No debe venderse como una mercancía en los escaparates. Más bien, debe ir a donde quiera y hacer lo que quiera. Libertad humana significa en este sentido. Las herramientas publicitarias no deberían establecer una política para él. Por lo tanto, en la gestión islámica, los seres humanos tienen un solo administrador. Ese es Dios. Solo deberían temerle y obedecerle. Otros no, y Dios, que creó al hombre, supo tanto como un farmacéutico para diseñarle un folleto y anotar cómo usarlo. El Corán dice que el hombre es imperfecto y con estos métodos (religiosidad) el hombre se perfecciona